کد مطلب: ۶۵۸۳۷۰
۲۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۵

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ

بدون شک مصیبت سیدالشهدا (علیه السلام) بزرگترین مصیبت در عالم است و هیچ روز و سرنوشتی مانند روز عاشورا و سرنوشت امام حسین (ع) نیست.

به گزارش مجله خبری نگار، جمله «لا یوم کیومک یا اباعبدالله؛ هیچ روز و سرنوشتی مانند روز و سرنوشت تو نیست‌ای ابا عبدالله» را زیاد شنیده ایم. به راستی عاشورا چه روزی بود و بر اباعبدالله چه گذشت که با وجود گذشت بیش از هزار سال همچنان دل هر انسانی را به درد می‌آورد؟

عاشورا تنها یک روز و یک مراسم ساده نیست و دامنه تاثیرپذیری آن بر دل‌های پاک بشریت از عاشورا یک مکتب و فرهنگ ساخته است، فرهنگی که اگر حاکم شود نه ظالمی در دنیا پیدا می‌شود و به تبع آن هم نه مظلومی.

روز عاشورا یکی از مهم‌ترین غربال‌های تاریخ اسلام است. غربال هر فردی که در ایمانش ذره‌ای نفاق روییده باشد ولو با عقبه‌ای عظیم، از کسانی که ایمانشان را با خلوص پرورانده اند ولو بی نام و نشان باشند. در این روز تنها کسانی می‌توانند به لشکر حق برسند که با بینشی الهی معنای سخن و عمل امام زمان خود را درک کنند.

عاشورایی شدن آمادگی می‌طلبد. آنانکه عزم رسیدن به حکومت عدل و یاری امام زمان را دارند، باید از پیش توشه بردارند. از دوره‌ی جوانی و حتی طفولیت!

از روزی که نخستین مراسم عزاداری شهادت امام حسین (ع) و یاران با وفایش در سال ۶۱ هجری از سوی حضرت زینب (س) برگزار شد، کمتر کسی فکر می‌کرد که بعد از گذشت بیش از هزار و چند صد سال همچنان شیعیان علی در سوگ این واقعه ماتم بگیرند و عزاداری کنند، ولی این اتفاق افتاد و هر ساله شاهد هستیم که نوای “یا حسین” در دورافتاده‌ترین نقاط شیعه‌نشین به ویژه ایران اسلامی طنین‌انداز می‌شود. به راستی راز این جاودانگی چیست؟

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ

صبح روز عاشورا

امام حسین (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد؛ و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»

آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.

تدبیر امام حسین (ع) در کربلا

امام حسین (ع) دستور داد تا اطراف خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با خاربوته‌ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ

کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه‌روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه‌ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام نامه نوشته‌اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده‌اند؟ آنها انکار کردند.

امام نامه‌هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. 

یکی از سران جبهه مقابل از امام پرسید چرا حکم ابن‌زیاد را نمی‌پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی‌رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروف‌شان را فرمودند: «الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات مناالذلة ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» 

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ
سخنرانی امام حدوداً نیم ساعت طول کشیده است.

عاشورا روز انسان سازی

چند نفر از اصحاب خطاب به کوفیان سخنان مشابه امام گفتند؛ ازجمله بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن‌خوان‌ها)‌ی کوفه بود و زهیربن قین. 

بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.

شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این‌قدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد نخستین تیر را به سمت سپاه امام رها کرد و خطاب به لشکریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندار‌های لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند.

امام به یارانش فرمودند: «این‌ها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیرباران کشته شدند. 

بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن‌زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام‌حسین نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی»؛ عبدالله آن دو نفر را کشت، البته انگشتان دست چپش قطع شد.

بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. 

همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمان رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت و بعد از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که در پی آن حملات تعدادی از اصحاب شهید شدند.

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ

شروع نبرد تک به تک

اولین شهید، ابوالشعثا بود که هشت تیر انداخت و پنج نفر از دشمن را کشت. امام او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام حمله کنند که زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.

بعد از این حملات، امام دستور تک‌تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. یکی از نخستین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. 

حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین را نشان داد و گفت: وصیت من این مرد است. یک بار هم هفت نفر از اصحاب امام در محاصره واقع شدند، حضرت عباس محاصره آنها را شکست و نجات‌شان داد.

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ

نماز ظهر عاشورا

حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد، چون که نوشته‌اند امام خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر (ص) قبول نمی‌شود؟» و به جنگ او رفت، اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب شهید شد.

امام از شهادت حبیب متاثر شد و برای نخستین‌بار در روز عاشورا گریست؛ رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.» امام نماز را خواند. گروهی از اصحاب به امام اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعیدبن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند.

۳۰نفر از اصحاب امام تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی‌هاشم رسید. 

نخستین نفر، حضرت علی‌اکبر، پسر امام‌حسین بود. البته برخی عبدالله بن مسلم بن عقیل را نخستین شهید بنی‌هاشم می‌دانند که ظاهرا جناب عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد.

 شهادت او بر جوانان بنی‌هاشم گران آمد، دسته‌جمعی بر اسب سوار شده و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعمو‌های من بر مرگ صبر کنید؛ به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»

عاقبت امام حسین (ع) و حضرت عباس تنها ماندند. عباس اجازه میدان خواست، اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. امام بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.»

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ

غربت و تنهایی امام حسین (ع)

امام به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره‌اش علی‌اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله شهید شد. امام به میدان رفت، اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ۱۰ نفر به مقابله امام آمدند.

بعد از شهادت امام، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد. در مقاتل نوشته‌اند زمانی که امام در آستانه شهادت بود کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود؛ اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. 

وقت شهادت امام را وقت نماز عصر گفته‌اند. شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» حمیدبن مسلم گوید: «در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام فروبرد.

بعد از شهادت امام عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته‌اند تمام این افراد بعد‌ها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند. 

غارت عمومی اموال امام حسین و همراهانش آغاز شد. نزدیک غروب آفتاب سر امام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن‌زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند.

درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته‌ام!»

عاشورا تنها یک روز و یک مراسم ساده نیست و دامنه تاثیرپذیری آن بر دل‌های پاک بشریت از عاشورا یک مکتب و فرهنگ ساخته است، فرهنگی که اگر حاکم شود نه ظالمی در دنیا پیدا می‌شود و به تبع آن هم نه مظلومی.

عاشورا؛ نیم روزی به وسعت تاریخ

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر